ثریا رفیعی؛ علی صادقی سفیدمزگی؛ سید رضا میرایی آشتیانی؛ حسن مهربانی یگانه
چکیده
هدف: مطالعه حاضر بهمنظور حاضر بررسی ارتباط صفات طول عمر تولیدی، وقوع ورم پستان بالینی و امتیاز سلولهای سوماتیک با صفات تیپ در گاوهای هلشتاین از طریق یک مطالعه فراتحلیل انجام شد.
روش پژوهش: با استفاده از جستجوی سیستماتیک از طریق سامانههای جستجوگر و بررسی 106 مطالعه، مقالات مربوط به نژادهایی غیر از هلشتاین، گونههای گوسفند و ...
بیشتر
هدف: مطالعه حاضر بهمنظور حاضر بررسی ارتباط صفات طول عمر تولیدی، وقوع ورم پستان بالینی و امتیاز سلولهای سوماتیک با صفات تیپ در گاوهای هلشتاین از طریق یک مطالعه فراتحلیل انجام شد.
روش پژوهش: با استفاده از جستجوی سیستماتیک از طریق سامانههای جستجوگر و بررسی 106 مطالعه، مقالات مربوط به نژادهایی غیر از هلشتاین، گونههای گوسفند و بز، مقالات حاوی اطلاعات ناقص، مقالات مربوط به صفات مختلف طول عمر و مقالات نامرتبط با صفات موردبررسی کنار گذاشته شدند. سپس دادههای ضرایب همبستگی ژنتیکی صفات تیپ با طول عمر تولیدی از تعداد شش مطالعه، با ورم پستان از هشت مطالعه و با امتیاز سلولهای سوماتیک از 17 مطالعه استخراج شدند. دادهها در این مطالعات از 263065، 4716267 و 922090 گاو هلشتاین، متناظر با طول عمر تولیدی، وقوع ورم پستان بالینی و امتیاز سلولهای سوماتیک جمعآوری شده بودند. برای انجام آنالیز از پکیج metafor در محیط R استفاده شد. با توجه به وجود تفاوت در روشهای برآورد و تعداد نمونههای مطالعات مختلف، بهمنظور توجه به این ناهمگنی میان مطالعات، برای انجام فراتحلیل از مدل تصادفی (که در آن اثر مطالعه بهصورت تصادفی در نظر گرفته شده و یک استنتاج درباره اثر در کل جمعیت مطالعاتی ارائه میدهد) جهت برآورد آمارههای اصلی استفاده شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد که طول عمر تولیدی همبستگی ژنتیکی قابلتوجه را با رباط مرکزی پستان 19/0، با عرض سینه 13/0- و با عمق پستان 14/0 دارد. بیشترین همبستگی ژنتیکی امتیاز سلولهای سوماتیک با امتیاز وضعیت بدنی 31/0-، با عمق پستان 25/0- و با زاویه پا 24/0- برآورد شد. همچنین، بیشترین همبستگی ژنتیکی ورم پستان بالینی با عمق پستان 28/0-، با طول سرپستانک 23/0- و با زاویهدار بودن 17/0 برآورد شد. آزمون ناهمگنی (آماره I2) نشان داد میزان واریانس میان مطالعات در بیشترین سطح (بیشتر از 99 درصد) معنیدار بود. وجود رباط مرکزی قوی به معنی بقای طولانی گاوهای شیری در گلهها با حداقلسازی پتانسیل ابتلا به زخمها و بیشینهسازی بهبود مدیریت شیردوشی و در نتیجه حفظ سلامت سرپستانکها و پستان کمعمق است.
نتیجهگیری: برآوردهای بهدستآمده از فراتحلیل همبستگیهای ژنتیکی صفات تیپ با طول عمر تولیدی، امتیاز سلولهای سوماتیک و ورم پستان حاکی از این است که استفاده از این صفات میتواند نقش مؤثرتری در شاخص انتخاب چندصفته جمعیت گاوهای شیری داشته باشد. گاوها با دستیابی به امتیازهای ایدهآل صفات تیپ، میتوانند طول عمر طولانی، تولید شیر بیشتر و باروری بهتری داشته باشند. نتایج این پژوهش میتواند در برآورد ارزشهای اقتصادی صفات تیپ جهت ایجاد شاخص ملی برای ارزیابی و انتخاب گاوهای هلشتاین مورداستفاده قرار گیرد.
جابر خانی یوسف رضا؛ علی اسدی الموتی؛ مجتبی یاری؛ الیاس سلطانی
چکیده
هدف: تغییر اقلیم موجب شده است تا تلاشهای پژوهشی بسیاری معطوف به معرفی علف مناسب برای جایگزینی با علف رایج در جیره نشخوارکنندگان شود. در ایران، کشت یونجه در دهه گذشته بهدلیل کمبود آب بهشدت محدودشده درحالیکه یونجه بخش مهمی از علوفه جیره گاوها است. این پژوهش بهمنظور ارزیابی عملکرد زراعی، خصوصیات گیاهشناسی، ویژگیهای شیمیایی ...
بیشتر
هدف: تغییر اقلیم موجب شده است تا تلاشهای پژوهشی بسیاری معطوف به معرفی علف مناسب برای جایگزینی با علف رایج در جیره نشخوارکنندگان شود. در ایران، کشت یونجه در دهه گذشته بهدلیل کمبود آب بهشدت محدودشده درحالیکه یونجه بخش مهمی از علوفه جیره گاوها است. این پژوهش بهمنظور ارزیابی عملکرد زراعی، خصوصیات گیاهشناسی، ویژگیهای شیمیایی و تغذیهای دو رقم ماشک علوفهای (ماشک معمولی (Vicia sativa)) و ماشک گل خوشهای (Vicia villosa) و یک رقم نخود علوفهای (Pisum arvense) در مقایسه با یونجه (Medicago sativa) انجام شد.
روش پژوهش: آزمایش بهصورت یک طرح کاملاً تصادفی با چهار تیمار آزمایشی در سال 1399 اجرا و هر علف آزمایشی به مساحت یک هکتار کشت شد. مقدار بذر استفادهشده 60 کیلوگرم در هکتار و نوع خاک رسی-لومی بود. از هیچ کودی در آزمایش استفاده نشد و ماشک و نخود علوفهای در 50 درصد گلدهی و یونجه در اوایل گلدهی برداشت شد.
یافتهها: به لحاظ تولید علوفه تازه و خشک عملکرد ماشک گلخوشهای در بین سایر علفها بالاتر بود (05/0>p). همچنین شاخصهای بهرهوری فیزیکی و اقتصادی بهازای هر واحد آب مصرفی برای ماشک گلخوشه ای بیشترین و برای یونجه کمترین بود (05/0>p). درصد ماده آلی در علوفه یونجه و نخود (بهترتیب 6/89 و5/89 درصد ماده خشک) از ماشک گل خوشهای و معمولی (بهترتیب 6/86 و 4/85 درصد ماده خشک) بیشتر بود. پروتئین خام در علوفه ماشک معمولی 2/27 و در علف یونجه 9/17 درصد ماده خشک بود و نخود علوفهای (1/22) و ماشک گلخوشهای (7/22) مابین این دو بودند. بیشترین NDF در علف ماشک گلخوشهای و یونجه (بهترتیب 1/41 و 2/41 درصد) و کمترین NDF در علف ماشک معمولی با 6/36 درصد ماده خشک بود. در یونجه نسبت پروتئین محلول (بخش A) کمتر ولی نسبت بخش B2، B3 و C بیشتر از نخود و ارقام ماشک علوفهای بود. پتانسیل مصرف خوراک، ماده خشک و کل مواد مغذی قابلهضم، کیفیت نسبی علوفه، انرژی خالص شیردهی و شاخص نسبی کیفیت محاسبهشده برای ماشک معمولی بالاتر از سایر علفها بود (05/0>p).
نتیجهگیری: تلفیق نتایج بهدستبهدستآمده روی صفات زراعی، بهرهوری استفاده از آب و ارزش تغذیهای در این مطالعه، ماشک و نخود علوفهای را جایگزین بالقوهای برای یونجه در جیره گاوهای شیری معرفی میکند. پیشنهاد میشود برای تعیین اثرات عملکردی و نیز سطح مطلوب استفاده از آنها در جیره، مطالعات روی دام زنده نیز انجام شود.
بهزاد خرمی؛ سید علیرضا وکیلی
چکیده
هدف: گاوها از مخازن اصلی باکتری بیماریزای اشرشیاکلی O157:H7 بهشمار میروند و تقریباً 30 درصد از گاوهای پرواری اشرشیاکلی O157:H7 را در مدفوع دفع میکنند. گوسالههای پرواری بهمنظور افزایش بازده خوراک با جیرههای با مقادیر بالای مواد متراکم تغذیه میشوند. گزارش شده است که جمعیت اشرشیاکلی O157:H7 در گاوهای تغذیهشده با غلات بیشتر از گاوهای ...
بیشتر
هدف: گاوها از مخازن اصلی باکتری بیماریزای اشرشیاکلی O157:H7 بهشمار میروند و تقریباً 30 درصد از گاوهای پرواری اشرشیاکلی O157:H7 را در مدفوع دفع میکنند. گوسالههای پرواری بهمنظور افزایش بازده خوراک با جیرههای با مقادیر بالای مواد متراکم تغذیه میشوند. گزارش شده است که جمعیت اشرشیاکلی O157:H7 در گاوهای تغذیهشده با غلات بیشتر از گاوهای تغذیهشده با علوفه میباشد، و زمانیکه گاوها بهطور ناگهانی از جیره با مواد متراکم بالا به جیره تمام علوفهای انتقال یافتند، جمعیت اشرشیاکلی کل تا 1000 برابر کاهش یافت. بنابراین، راهکارهایی که باعث کاهش اشرشیاکلی O157:H7 قبل از کشتار میشود، قرار گرفتن انسان را در معرض این عامل بیماریزای خطرناک کاهش میدهند. با اینحال، تغییر جیره غذایی به علوفه در گوسالههای پرواری بهدلیل عدم امکانپذیری، اتلاف وزن و دیگر مسائل مرتبط توصیه نمیشود، سایر مواد خوراکی غنی از ترکیبات فنلی مانند اسانسهای گیاهی میتواند راهکار جایگزین مناسب و امکانپذیرتری در کاهش جمعیت باکتری اشرشیاکلی O157:H7 باشد. دادههای موجود حاکی از فعالیت قوی باکتریکشی اسانسهای گیاهی در برابر باکتریهای بیماریزا مانند اشرشیاکلی O157:H7 است. در میان اسانسهای گیاهی، اسانس آویشن و دارچین بهدلیل فعالیت ضد باکتریایی بالقوه خود در برابر میکروبهای شکمبه، در منابع بیشتر موردتوجه قرار گرفتهاند. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثرات اسانس آویشن و دارچین بر جمعیت باکتری اشرشیاکلی O157:H7 در شکمبه و مدفوع گوسالههای پرواری تغذیهشده با جیرههای با مواد متراکم بالا بود.ند
روش پژوهش: بیست و چهار رأس گوساله نر هلشتاین (میانگین وزن اولیه 16±214 کیلوگرم) در قالب طرح کاملاً تصادفی مورداستفاده قرار گرفتند و بهمدت 45 روز تیمارهای آزمایشی شامل 1- شاهد (جیره پایه بدون افزودنی)، 2- آویشن (جیره پایه+ پنج گرم اسانس آویشن در روز برای هر رأس گوساله)، 3- دارچین (جیره پایه+ پنج گرم اسانس دارچین در روز برای هر رأس گوساله) و 4- علوفه (تغییر ناگهانی جیره از مواد متراکم به جیره کاملاً علوفهای در ده روز پایانی آزمایش؛ بهعنوان کنترل مثبت برای فراوانی نسبی باکتری اشرشیاکلی O157:H7 در شکمبه و مدفوع) را دریافت نمودند. گوسالهها با جیرههای حاوی 15 درصد علوفه و 85 درصد کنسانتره تا حد اشتها تغذیه شدند. نمونههای محتویات شکمبه و مدفوع از گوسالهها در پایان آزمایش جمعآوری شد. تشخیص کمی اشرشیاکلی O157:H7 در نمونهها با استفاده از پرایمرهای اختصاصی و روش واکنش زنجیرهای پلیمراز کمی انجام شد.
یافتهها: میانگین مصرف ماده خشک و افزایش وزن روزانه گوسالههای پرواری از روز 36 تا 70 آزمایش تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. درحالیکه در گوسالههای مصرفکننده تیمار علوفه از روز 71 تا 80 میانگین مصرف ماده خشک و افزایش وزن روزانه کاهش، و ضریب تبدیل غذایی افزایش یافت (05/0>P). افزودن اسانس آویشن و دارچین موجب کاهش جمعیت سویه اشرشیاکلی O157:H7 (rbfE) محتویات شکمبه شد (05/0>P)، درحالیکه سویه اشرشیاکلی O157:H7 (iudA) را تحت تأثیر قرار نداد. اما تیمار علوفه جمعیت هر دو سویه اشرشیاکلی O157:H7 را در شکمبه نسبت به تیمار شاهد کاهش داد (05/0>P). همچنین، تیمارهای آزمایشی جمعیت هر دو سویه اشرشیاکلی O157:H7 را در شکمبه و مدفوع گوسالههای پرواری نسبت به تیمار شاهد کاهش دادند (05/0>P).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که استفاده از اسانس آویشن و دارچین در جیره گوسالههای پرواری میتواند روش مناسبتری در مقایسه با راهکارهای تغذیهای از قبیل تغییر ناگهانی جیره از جیره با مواد متراکم بالا به جیره علوفهای برای کاهش جمعیت باکتریهای بیماریزا از قبیل باکتری اشرشیاکلی O157:H7 در شکمبه و کاهش دفع آن در مدفوع باشد.
مقصد صحنه؛ عبدالحکیم توغدری؛ تقی قورچی؛ محمد اسدی
چکیده
هدف: فرآوردههای فرعی حاصل از دانه ذرت در صنایع غذایی دارای ارزش تغذیهای قابلتوجهی بوده و یکی از ارزانترین و خالصترین منابع تولید مواد آلی جهت مصرف میباشند. در کارخانجات فرآوری ذرت از این غله، نشاسته، شربت قند و روغن استخراج میکنند. در استخراج نشاسته و تهیه گلوکز از ذرت، محصولاتی فرعی از آن حاصل میشود که جهت تغذیه دام ...
بیشتر
هدف: فرآوردههای فرعی حاصل از دانه ذرت در صنایع غذایی دارای ارزش تغذیهای قابلتوجهی بوده و یکی از ارزانترین و خالصترین منابع تولید مواد آلی جهت مصرف میباشند. در کارخانجات فرآوری ذرت از این غله، نشاسته، شربت قند و روغن استخراج میکنند. در استخراج نشاسته و تهیه گلوکز از ذرت، محصولاتی فرعی از آن حاصل میشود که جهت تغذیه دام مناسب میباشد. ازجمله این محصولات میتوان به جنین، سبوس، خیساب و گلوتن ذرت اشاره کرد. خیساب ذرت که طی فرایند آسیاب مرطوب دانه ذرت جهت استحصال نشاسته و روغن ذرت تولید میشود، یک مایع چسبناک با رنگ روشن تا قهوهای تیره است که دارای بویی شبیه به سیلو و pH اسیدی، حدود 86/3، میباشد که بهدلیل مناسببودن، قابلیت استفاده بهعنوان خوراک در نشخوارکنندگان و محتوای انرژی و پروتئین و غلظت پایین فیبر میتواند در تغذیه دام مورداستفاده قرار گیرد.
مواد و روشها: مطالعه حاضر بهمنظور بررسی اثر سطوح مختلف خیساب ذرت جایگزینشده با کنجاله سویا در جیره بر مصرف خوراک و فراسنجههای تخمیری شکمبه میشهای شیرده دالاق با استفاده از 21 رأس میش با سه شکم زایش (میانگین وزنی 7/3±36 کیلوگرم) در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تیمار و هفت تکرارانجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل 1- شاهد، 2- جیرۀ حاوی 4 درصد خیساب ذرت در ماده خشک و 3- جیرۀ حاوی 8 درصد خیساب ذرت در ماده خشک بودند. در روز 40 آزمایش، مایع شکمبه قبل از خوراکدهی صبح (ساعت صفر) و در ساعتهای سه و شش بعد از خوراکدهی توسط لوله مری گرفته شد. مقدارpH محتویات شکمبه، نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه، شمارش پروتوزوآ و تعیین غلظت اسیدهای چرب فرّار، از نمونههای سه ساعت بعد از خوراکدهی صبح استفاده شد.
نتایج: نتایج نشان داد ماده خشک مصرفی با افزایش سطح خیساب ذرت افزایش یافت (05/0≥P). اختلاف معنیداری در pH و جمعیت پروتوزوآی شکمبه در بین تیمارهای آزمایشی وجود نداشت. غلظت نیتروژن آمونیاکی شکمبه با افزایش سطح خیساب ذرت افزایش یافت (05/0≥P). اختلاف معنیداری در غلظت بوتیرات، ایزووالرات، والرات و نسبت استات به پروپیونات شکمبه در بین تیمارهای آزمایشی وجود نداشت. اما، با افزایش سطح خیساب ذرت غلظت پروپیونات افزایش و غلظت استات و کل اسیدهای چرب فرّار در شکمبه کاهش یافت (05/0≥P). غلظت کلسترول خون در بین تیمارهای مختلف تفاوت معنیداری نداشت؛ اما غلظت پروتئین کل، نیتروژن اورهای، تریگلیسیرید و گلوگز خون با افزایش سطح خیساب ذرت در جیره افزایش یافت (05/0≥P).
نتیجهگیری: بر اساس نتایج حاصل، میتوان از خیساب ذرت بهعنوان یک منبع انرژی و پروتئین تا سطح 200 گرم به ازای هر کیلوگرم ماده خشک مصرفی در جیره میشهای شیری استفاده نمود.
رضا ناصری هرسینی؛ فرخ کفیل زاده؛ مجتبی حقیقت
چکیده
هدف: اختهکردن یکی از ابزارهای مدیریتی شناختهشده برای کاهش بروز رفتارهای پرخاشگرانه، رفتارهای جنسی و تسهیل مدیریت دام است. پژوهشهای متعددی به بررسی تأثیر اختهکردن گوسفند و گاوهای گوشتی بر بازدۀ تولید و ویژگیهای لاشه پرداختهاند. نتایج کلی حاکی از آن است که اختهکردن کاهش بازدۀ رشد و تولید لاشههایی با محتوای چربی بالاتر- ...
بیشتر
هدف: اختهکردن یکی از ابزارهای مدیریتی شناختهشده برای کاهش بروز رفتارهای پرخاشگرانه، رفتارهای جنسی و تسهیل مدیریت دام است. پژوهشهای متعددی به بررسی تأثیر اختهکردن گوسفند و گاوهای گوشتی بر بازدۀ تولید و ویژگیهای لاشه پرداختهاند. نتایج کلی حاکی از آن است که اختهکردن کاهش بازدۀ رشد و تولید لاشههایی با محتوای چربی بالاتر- که با افزایش سهم اسیدهای چرب اشباع همراه است- را نتیجه میدهد. در هر حال، تأثیر اختهکردن بر ویژگیهای مذکور در بزها تنها در موارد معدودی مورد بررسی قرار گرفته است، در حالیکه بزها از نظر ژنتیکی و در مقایسه با دیگر حیوانات نشخوارکننده چربی کمتر و با ترکیب مناسبتری از اسیدهای چرب را در لاشۀ خود انباشته میسازند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف ارزیابی اثرات اختهکردن بزغالههای مرخز بر عملکرد رشد و ویژگیهای کیفی لاشه و گوشت این حیوانات به انجام رسید.
روش پژوهش: بهمنظور ارزیابی اثرات اختهکردن بر عملکرد رشد، ویژگیهای کیفی لاشه و گوشت و ترکیب اسیدهای چرب عضلات longissimus thoracis و semimembranosus، از 16 رأس بزغالۀ نر مرخز (6/2±1/13 کیلوگرم وزن زنده، سن آغازین سهماهگی) در قالب طرح کاملاً تصادفی با دو تیمار و هشت تکرار استفاده شد. بزغالهها یک هفته پیش از آغاز آزمایش با استفاده از حلقههای لاستیکی اخته شدند. طی دورۀ 119 روزۀ تغذیه با جیرۀ آزمایشی (تنظیمشده براساس توصیههای انجمن ملی تحقیقات برای نشخوارکنندگان کوچک)، عملکرد رشد بزغالهها بهصورت انفرادی اندازهگیری و ثبت شد. در ادامه، تمامی بزغالهها کشتار شده و مقدار نمونه کافی از هر دو عضله از نیمه چپ هر لاشه برداشت، در شرایط خلا بستهبندی و تا زمان انجام آزمایشهای تعیین ویژگیهای کیفی گوشت، شامل فشار برشی، افت پخت، رنگ، آنالیز تقریبی و ترکیب اسیدهای چرب، در دمای 20- درجۀ سانتیگراد نگهداری شدند. مقدار 24pH، درصد ضایعات خونابه و ظرفیت نگهداری آب در روز پس از کشتار حیوانات اندازهگیری شد.
یافتهها: با اختهکردن بزغالهها میانگین مصرف خوراک و افزایش وزن روزانه کاهش و ضریب تبدیل خوراک افزایش یافت (05/0P<)، اما ازنظر درصد لاشه سرد، ضخامت چربی پشت و سطح مقطع عضلۀ longissimus thoracis تفاوتی بین تیمارها مشاهده نشد. درصد چربی عضلات براثر اختهکردن بزغالهها افزایش یافت (05/0P<)، اما محتوای پروتئین خام عضلات تحتتأثیر اختهشدن بزغالهها قرار نگرفت. اختهکردن بزغالهها تأثیری بر 24pH، درصد ضایعات خونابه، ظرفیت نگهداری آب و فشار برشی عضلات مذکور نداشت، اما کاهش درصد افت پخت در عضلۀ longissimus thoracis را سبب شد (05/0P<). شدت روشنی و درجۀ زردی رنگ گوشت مقادیر مشابهی را در عضلات بزغالههای اختهشده با گروه اختهنشده نشان داد، اما درجۀ قرمزی رنگ گوشت در عضلات بزغالههای اختهشده کاهش یافت (05/0P<). ترکیب اسیدهای چرب عضلۀ longissimus thoracis بزغالههای اختهشده تفاوتی با گروه شاهد نشان نداد و در رابطه با عضلۀ semimembranosus نیز تنها تغییراتی جزئی در حد کاهش درصد اسیدهای چرب cis 14:1C و 3cis 18:3C مشاهده شد (05/0P<).
نتیجهگیری: براساس نتایج حاصل، اختهکردن بزغالههای مرخز علاوه بر افت عملکرد رشد و بازدۀ خوراک، بهواسطۀ افزایش محتوای چربی داخل عضلانی، سبب کاهش کیفیت گوشت میشود.
علیرضا ولیزاده؛ علی خطیب جو؛ حسن شیرزادی؛ مهدی سلطانی
چکیده
هدف: بهدنبال ممنوعیت استفاده از آنتیبیوتیک بهعنوان محرک رشد در صنعت دام و طیور، استفاده از اسانسهای گیاهی بهعنوان جایگزینی مناسب برای آنتیبیوتیکهای رایج در جیره طیور رونق گرفته است. گیاهان دارویی دارای مواد مؤثره مشخصی میباشند که در درمان بیماری یا پیشگیری از بروز بیماری به کار میروند. آویشن شیرازی (Zataria multiflora Boiss) از ...
بیشتر
هدف: بهدنبال ممنوعیت استفاده از آنتیبیوتیک بهعنوان محرک رشد در صنعت دام و طیور، استفاده از اسانسهای گیاهی بهعنوان جایگزینی مناسب برای آنتیبیوتیکهای رایج در جیره طیور رونق گرفته است. گیاهان دارویی دارای مواد مؤثره مشخصی میباشند که در درمان بیماری یا پیشگیری از بروز بیماری به کار میروند. آویشن شیرازی (Zataria multiflora Boiss) از خانواده نعناعیان (لامیاسه) به شکل بوته و درختچه در نواحی کوهستانی، صخرهای و شیبدار مناطق مرکزی، جنوب و جنوبشرقی ایران (نواحی مختلفی مانند فارس، اصفهان و کرمان) رشد میکند. این گیاه بهدلیل دارابودن ترکیبات فنولی (تیمول، کارواکرول، لینالول)، فلاونوئیدی (رزارینیکاسید، کافئیکاسید و ...) و ساپونینی در صنایع دارویی، آرایشی، بهداشتی و غذایی مورداستفاده قرار میگیرد. به سبب ویژگیهای گوناگونی مانند خواص ضدالتهابی، ضدباکتری، ضدقارچی، ضدویروسی، ضدعفونیکننده، ضدنفخ، ضدتشنج، آنتیاکسیدانی و تقویتکننده سیستم ایمنی، از این گیاه برای درمان بیماریها استفاده شده است. در برخی منابع اثرات بیهوشکنندگی و ضدصرع نیز برای این گیاه ذکر شده است. چالش پیش روی متخصصین تغذیه، تنظیم جیرههای غذایی اقتصادی است که تا حد ممکن نزدیک به احتیاجات پرنده باشد. افزایش پروتئین جیره غذایی سبب افزایش تولید گرما در بدن جوجهها و افزایش مصرف آب میشود که بهدنبال آن مقدار رطوبت بستر افزایش مییابد. جوجههای تغذیهشده با جیرههای عادی، اسیدهای آمینه غیرضروری خود را از اسیدهای آمینه ضروری مازاد میسازند، درحالیکه در جیرههای کمپروتئین (Low protein diets) ممکن است اسیدهای آمینه ضروری کمتری برای این منظور موجود باشد. استفاده از گیاهان دارویی که نقشی در بهبود هضم و جذب مواد مغذی دارند ممکن است به فراهم شدن اسیدهای آمینه ضروری و غیر ضروری بیشتر منجر شود.
روش پژوهش: مطالعه حاضر بهمنظور بررسی اثر آویشن شیرازی (Zataria multifolra) (صفر و 5/0 درصد جیره) و سطوح مختلف پروتئین (100 (CP100) یا 95 درصد (CP95) نیاز سویه) بر عملکرد، پاسخهای فیزیولوژیکی و کیفیت گوشت جوجههای گوشتی با استفاده از 280 قطعه جوجه گوشتی راس-308 (یک روزه، مخلوط دو جنس) در یک آزمایش فاکتوریل 2×2 در قالب طرح کاملاً تصادفی با چهار تیمار، پنج تکرار و 14 جوجه در هر تکرار انجام شد. فراسنجههای عملکرد رشد، پاسخ ایمنی، متابولیتهای سرم خون، شمارش سلولهای خونی، کیفیت گوشت و مورفولوژی ژژنوم مورد بررسی قرار گرفتند.
یافتهها: در دوره پایانی و کل دوره پرورش مصرف خوراک، وزن بدن و ضریب تبدیل خوراک، صفات تفکیک لاشه به جز چربی حفره بطنی تحت تأثیر پودر آویشن، سطوح مختلف پروتئین و اثر برهمکنش آنها قرار نگرفت درحالیکه افزودن پودر آویشن به جیره CP100 در دورههای آغازین و رشد منجر به بهبود وزن بدن و افزایش وزن بدن شد (05/0>P). استفاده از پودر آویشن در جیره CP95 سبب کاهش غلظت کلسترول و LDL سرم و افزایش غلظت HDL شد. جیره CP95 باعث افزایش پروتئین کل و کاهش فعالیت آنزیمهای کبدی شد (05/0>P). تغذیه جیره CP95 دارای 5/0 درصد پودر آویشن منجر به کاهش هتروفیل و افزایش شمار لنفوسیت خون شد (05/0>P). تیمارهای آزمایشی بر پاسخ ایمنی همورال، وزن نسبی اندامهای لنفاوی، رنگ و pH گوشت سینه و ران و مورفومتری ژژنوم تأثیر معنیداری نداشتند.
نتیجهگیری: براساس نتایج حاصل، صرفنظر از افزودن پودر آویشن، پنج درصد کاهش پروتئین جیره تأثیر منفی بر عملکرد شد، پاسخ ایمنی و کیفیت گوشت جوجههای گوشتی نداشت و در شرایط این آزمایش قابلتوصیه میباشد.
حسین محمدی؛ امیرحسین خلت آبادی فراهانی
چکیده
هدف: طی دهههای اخیر تمایل به شناسایی مناطق ژنومی که حاوی ژنهای کاندیدای که هدف انتخاب بودهاند، رو به افزایش بوده است. شناسایی نشانههای انتخاب میتواند دیدگاههای ارزشمندی در مورد ژنها و یا مناطق ژنومی که تحت انتخاب مثبت بوده و یا هستند فراهم کند که بهنوبه خود منجر به درک بهتر ارتباط ژنوتیپ با فنوتیپ میشود. هدف از ...
بیشتر
هدف: طی دهههای اخیر تمایل به شناسایی مناطق ژنومی که حاوی ژنهای کاندیدای که هدف انتخاب بودهاند، رو به افزایش بوده است. شناسایی نشانههای انتخاب میتواند دیدگاههای ارزشمندی در مورد ژنها و یا مناطق ژنومی که تحت انتخاب مثبت بوده و یا هستند فراهم کند که بهنوبه خود منجر به درک بهتر ارتباط ژنوتیپ با فنوتیپ میشود. هدف از این مطالعه، شناسایی ژنهای کاندیدای و مناطق ژنومی تحت انتخاب مثبت مرتبط با صفت تعداد نتاج متولدشده در بزهای نژاد مورسیانو-گرانادینا از طریق روشهای شناسایی ردپای انتخاب بود.
روش پژوهش: در این پژوهش اطلاعات ژنوتیپی مربوط به 643 رأس بزهای غیر خویشاوند نژاد مورسیانو-گرانادینا تعیین ژنوتیپشده با آرایههای 50K استفاده شد. ابتدا جهت اطمینان از کیفیت دادههای تعیین ژنوتیپ، مراحل مختلف کنترل کیفیت روی دادههای اولیه تعیین ژنوتیپشده انجام شد. برای فیلتراسیون دادههای ژنوتیپشده، ابتدا نمونههایی که فراوانی نرخ تعیین ژنوتیپ آنها کمتر از 90 درصد بود، شناسایی و حذف شد. در مرحله بعد نشانگرهایی که حداقل فراوانی آللی در آنها کمتر از یک درصد بود حذف شدند. سپس نشانگرهایی که نرخ تعیین ژنوتیپ آنها در نمونهها کمتر از 90 درصد بود شناسایی و حذف شدند. برای شناسایی نواحی ژنومی تحت انتخاب از دو آزمون آماری برآوردگر نااریب FST و hapFLK استفاده شد. ژنهای کاندیدا با استفاده از SNPهایی که در بازه 1/0 درصد ارزش بالای این دو آزمون واقع شده بودند، شناسایی شدند. در نهایت، برای تفسیر بهتر عملکرد ژنهای بهدستآمده از پایگاههای اطلاعاتی آنلاینGeneCards و UniProtKB استفاده شد.
یافتهها: نتایج حاصل از آماره تتا در این پژوهش منجر به شناسایی نُه منطقه ژنومی روی کروموزومهای مختلف گردید که شامل ژنهای KMT2E، CAMK2D، CTNNAL، DACH1، DNMT3B و STK3 با عملکردهای متفاوتی در رشد اووسیت، توسعه و تفرق فولیکولهای تخمدانی، اسپرماتوژنزیس، باروری، رشد و توسعه سلولهای گرانولوزا بودند. همچنین با بررسی QTLهای گزارششده در مناطق ژنومی ارتولوگوس گاو، مرتبط با تعداد اسپرم و اندازه گوساله بودند. همچنین نتایج حاصل از آماره hapFLK در این پژوهش منجر به شناسایی چهار منطقه ژنومی روی کروموزومهای یک، دو، پنج و 11 شد و ژنهای کاندیدای شامل EDA2R، KCNH7 و CNOT11 مرتبط با فولیکوژنز و اسپرماتوژنزیس بودند. بررسی QTLهای گزارششده در مناطق انتخابی با مرتبط فاصله گوسالهزایی قرار داشتند.
نتیجهگیری: ژنهایی که در نواحی ژنومی شناسایی شدند، میتوانند براساس عملکرد بهعنوان کاندیداهای تحت انتخاب مثبت مطرح باشند. در هر حال نیاز به بررسیهای پیوستگی و عملکردی بیشتری جهت شناسایی عملکرد ژنها است. همچنین نتایج این پژوهش میتواند در درک سازوکار ژنتیکی کنترلکننده صفت تعداد نتاج متولدشده در بز مورداستفاده قرار گیرد.